بازگشت جدای، فیلم سینمایی ژانر اپرای فضایی میباشد که در سال ۱۹۸۳ اکران شدهاست. کارگردان آن ریچارد مارکواند بوده و فیلمنامه آن نوشته جرج لوکاس و لارنس کاستان است. بازگشت جدای سومین فیلم از سهگانه قبلی حماسه جنگ ستارگان است و از لحاظ وقایع داستان به ترتیب زمانی ششمین فیلم میباشد.
داستان[]
جریان داستان یک سال پس از وقایع زمانی «اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند»، اتفاق میافتد. لوک اسکایواکر به همراه اعضای اتحادیه انقلابیون به سیاره تاتوئین میرود تا دوستشان هان سولو را از چنگ جابای هات نجات دهد. در همین اثنا، امپراتوری کهکشانی، طرح درهم شکستن نیروهای انقلابی را به وسیله یک ستاره مرگ قدرتمندتر میریزد و همزمان ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید میباشند.
پس از رهایی سولو و شکست جابا در تاتوئین، لوک اسکایواکر به سیاره داگوبا میرود تا تعلیماتش را نزد استاد بزرگ جدای، یودا که آنجا در گوشه انزوا به سرمیرود، به اتمام رساند ولی یودا را در حالی مییابد که آخرین لحظههای زندگی خود را سپری میکند. یودا اینطور به درخواست لوک پاسخ میدهد که هیچ تعالیم دیگری نماندهاست جز روبرو شدن او با پدرش یا دارت ویدر خبیث. یودا آخرین کلماتش را در هنگام مرگ به سختی برای لوک بازگو کرده و میگوید که اسکای واکر دیگری هم هست. پس از مرگ یودا، لوک شبح اوبی وان کنوبی را روبرویش میبیند و در جواب لوک که چرا پدرش دارت ویدر را به جای قاتل پدرش به او معرفی کرده، اینطور بیان میکند که ویدر روزگاری نامش آناکین اسکایواکر بودهاست اما تحت تأثیر جنبه اهریمنی یا تاریک نیروی نهانی، دگرگون شده و از نقطه نظر او، انسان خوب درونش را نابود کرده و به موجود شیطان صفتی بدل گشتهاست و با بازگویی اینگونه داستان برای لوک هدفش این بوده تا او از روبروشدن و جنگ با پدرش ترسی به دل راه ندهد. اوبی وان همچنین، به فاش کردن راز واپسین کلمات یودا میپردازد و به لوک میگوید که پرنسس لیا خواهر واقعی اوست و آنها به خاطر محافظت از شر امپراتور در بدو تولد از هم جدا شدهاند.
لوک به سفارش اوبی وان کنوبی، در بحبوحه جدال نیروهای امپراتوری با انقلابیون، پیش پدرش میرود و با این عنوان که نمیتواند او را بکشد و هنوز خوبی را در او احساس میکند؛ شمشیر نوری خود را به نشانه تسلیم به او واگذار مینماید. ویدر، لوک را تحویل امپراتور خبیث میدهد. امپراتور از لوک میخواهد تا به آنها پیوسته و تسلیم خشمش شود. اما لوک سرباز میزند و جدالی بین او و پدرش در میگیرد. لوک در نبرد شمشیر زنی پیروز شده و با وجود تحریک امپراتور از کشتن پدرش منصرف میشود و شمشیر نورانیش را به کناری میافکند. امپراتور از فرط خشم از نیروی صاعقه استفاده میکند تا جان لوک را بگیرد ولی دارت ویدر، که اکنون از جنبه تاریک نجات یافته، متأثر از دیدن این صحنه، امپراتور را با دستانش گرفته و به درون محور استوانهای راکتور پرت میکند. جراحتهای کشندهای که بر اثر نیروی صاعقه امپراتور در ویدر به وجود امده، باعث کشته شدن او میشوند. تیم حمله انقلابیون، سرانجام با ازکار انداختن ژنراتور سپر محافظ مغناطیسی ستاره مرگ و هدف قرار دادن راکتور اصلی، آنرا نابود میکنند اما لحظاتی قبل از انفجار، لوک به همراه جسد و زره پدرش موفق به ترک آنجا میشود.
در سیاره اِندور جایی که لیا، سولو و سایر دوستانش اکنون در آن به سر میبرند، لوک به آنها ملحق شده و به پیروی از آیین جدایها جسد پدرش را در تلی از هیزم میسوزاند. در همان اوان همه ساکنان کهکشان نابودی امپراتوری و پیروزی انقلابیون را جشن میگیرند.